۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

ملاصدرای شیرازی

معرفی شخصيت:
محمد بن ابراهيم قوامی شيرازی ملقب به صدر المتالهين يا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال 980 قمری  در شیراز ديده به جهان گشود. پدر او خواجه ابراهيم قوامی مردی پرهيزگار، ديندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود. در زمان حيات ملاصدرا شيراز دارای حكومت مستقلی بود و حكمرانی آن به برادر شاه واگذار گرديد كه،‌ پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومين شخصيت مهم آن منطقه به شمار مي رفت و به نظر می رسيد تنها موهبتی كه خداوند به او ارزانی نداشته است، داشتن فرزند می باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهای اين مرد پاك و زاهد را بيجواب نگذاشت و بهترين پسران را به او ارزاني كرد كه او را محمد ملقب به صدرالدين نام نهاد؛ به آن اميد كه عالی ترين شخصيت مذهبی گردد. در دوران جوانی، صدرالمتالهين جوان با شيخ بهايی آشنا گرديد كه سنگ بنای شخصيت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط اين دانشمند جهانديده كم نظير بنا نهاده شد و تكميل اين بنای معنوی را استاد ديگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دينی و الهی و معارف حقيقی و اصول يقينی سيد امير محمد باقر بن شمس الدين مشهور به ميرداماد عهده دار گشت. از شاگردان او ميتوان به حاج ملاهادی سبزه زاری و ملامحسن فيض كاشانی اشاره كرد.

شرايط اجتماعی:
صدرالمتالهين حكيم خانه به دوشی بود كه به جرم آزادگی روح و فكر مجبور شد تا از پايتخت و پايتخت نشينان روی گرداند. وی در مقدمه كتاب اسفار دلايل بيزاری خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خود و عزلت و تصوف خويش را در كهك (روستايی دورافتاده در سی كيلومتری شهر مقدس قم) بيان داشته است. پس از بازگشت به شيراز شهرت صدرای شيرازی عالمگير شده بود و طالبان حكمت از نواحی و اطراف برای درك فيض به حضورش ميشتافتند. او خود در مقدمه اسفار می گويد : «..... بتدريج آنچه در خود اندوخته بودم همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دريايی پر موج در منظر جويندگان و پويندگان قرار گرفت.

شخصيت فلسفی:
در زمان حيات ملاصدرا يعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن يازدهم هجری كلام و فلسفه از علوم رايج و محبوب آن زمان به شمار ميرفتند. دليل عمده گسترش اين علم نسبت به ساير علوم آن زمان مانند : فقه، ‌ادبيات عرب، ‌رياضی، ‌نجوم و طب و ديگر علوم و همچنين هنرهای رايج آن زمان مانند : خط، معماری و كتيبه را ميتوان در شرايط اجتماعی آن دوران كه خود زاييده شرايط سياسی حاكم بر كشور بود جستجو نمود. عدم وابستگی و استقرار و مركزيت حكومت وقت امنيت و آزادی خاصی را حكمفرما ساخته بود كه شكوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پي داشت.
صدرالدين محمد در علوم متعارف زمان و بويژه در فلسفه اشراق و مكتب مشاء‌ و كلام و عرفان و تفسير قرآن مهارت يافت. او آثار فلسفي متفكرانی چون سقراط و فلاسفه هم عصر او، افلاطون، ‌ارسطو و شاگردانش و همچنين دانشمندانی چون ابن سينا و خواجه نصرالدين طوسي را دقيقا بررسي نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسايل مبهم مكاتب را بخوبی دانست. او اگر چه از مكتب اشراق بهره ها برد ولي هرگز تسليم عقايد آنان نشد و گرچه شاگرد مكتب مشا گرديد، ليكن هرگز مقيد به اين روش نشد. ملاصدرا پايه گذار حكمت متعاليه می باشد كه حاوی ژرف ترين پاسخ ها به مسائل فلسفی است. ملاصدرا علاوه بر سالك و رهرو در عرفان بعنوان موفق ترين سالكين در فلسفه می باشد كه با طی كردن مراحل مختلف گنجينه با ارزشی را برای ساخت قلعه ای از دانش كشف نمود كه با نور جاوداني حقيقت می درخشد.

شخصيت عرفانی:
من وقتی ديدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگيرتر می شود ناچار روی از فرزندان دنيا برتافتم و دامن از معركه بيرون كشيدم و از دنيای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شكسته حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بريدم و همراه شكسته دلان بر ادای واجبات كمر بستم. با گمنامی و شكسته حالی به گوشه ای خزيدم. دل از آرزوها بريدم و با خاطری شكسته به ادای واجبات كمر بستم و كوتاهيهای گذشته را در برابر خداي بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه كتابی تاليف نمودم. زيرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و .... نيازمند تصفيه روح و انديشه و تهذيب خيال از نابسامانی و اختلال، پايداری اوضاع و احوال و آسايش خاطر از كدورت و ملال است و با اين همه رنج و ملالی كه گوش می شنود و چشم می بيند چگونه چنين فراغتی ممكن است... ناچار از آميزش و همراهی با مردم دل كندم و از انس با آنان مايوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بي اعتنا شدم. آنگاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقيقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر اين حال گذرانده ام. سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت رياضت نورالهی در درون جانم تابيدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملكوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست يافتم كه در گذشته نمیدانستم و رمزهايی برايم كشف شد كه به آن گونه از طريق برهان نيافته بودم و هر چه از اسرارالهی و حقايق ربوبی و وديعه های عرشی و رمز راز صمدی را با كمك عقل و برهان می دانستم با شهود و عيان روشنتر يافتم. در اينجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت يافت و نسيم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن وزيد و آنچنان به حق نزديك شد كه همواره با او به مناجات نشست.

آثار:
• الحكمه العرشيه
• الحكمه المتعاليه في الاسفار العظيمه الاربعه
• المعه المشرقيه في الفنون المنطقيه
• المبدا و المعاد
• المشاعر
• المظاهر الالهيه في الاسفار علوم الكامليه
• الشواهد الربوبيه في مناهج السلوكيه
• التصور و التصديق
• الوريده القلبيه في معارفه الربوبيه
• اسرار الايات و الانوار البينات
• ديوان اشعار
• حدوث العالم
• اكسير العارفين في المعارفه طريق الحق و اليقين
• اعجاز النعمين
• كسرالاصنام الاجاهليه في ذم المتصوفين
• مفاتيح الغيب
• متشابهات القرآن
• رساله سه اصل و ...

وفات:
حكيم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پای پياده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف كعبه دل صفا بخشيد و در آخر نيز سر بر اين راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم يا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 ه.ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاك سپرده شد و اگر چه امروز اثری از قبر او نيست اما عطر دلنشين حكمت متعاليه از مركب نوشته هايش همواره مشام جان را مي نوازد.